فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

پرواز یک فرشته

وای کفر گفتم

امیر عباس پسرم ... دیگه کم کم مغزم داره میپکه ... دیگه دارم کفر میگم ... نمیدونم چرا خدا داره باهام این کارو میکنه چرا آرومم نمیکنه ... مامان جون فاطمه میگه بیا بفرستمت کربلا... من نمیخوام برم ... همیشه آرزوم بود که برم ... اما حالا دیگه نمی خوام برم ...آره نمیرم ... از دست امام حسین ناراحتم از حضرت عباس دلگیرم میدونی چرا ؟؟ چون تورو از من گرفتن ... من تورو بیمه حضرت عباس کرده بودم ... اما این جوری جوابم و دادن ... برم کربلا چی بگم ... آرزوم بود 3 نفری بریم.... قرار بود بعد تولدت وقتی 6 7 ماهه شدی با بابا علی با هم بریم ... می خواستم ببرمت پیش صاحب اسمت ... اما نشد... هیچکس برای دل شکستم کاری نکرد جز تکرار حرفهایی که خودم از بر هستم ... کفر...
2 مهر 1391

دل نوشته

این متن و الان از تو تقویمم پیدا کردم , یک روز قبل از تولد امیر عباسم ... دلم خیلی گرفت وقتی خوندمش... حالا می خوام عین متن و بنویسم... بنام خدا الان ساعت ٧:٣٠ صبح روز دوشنبه است و من از دیشب بیمارستان گلسار بستری شدم , یادم رفت تاریخ امروز و بگم : ٢٠/٦/٩١ دلم خیلی گرفته , می ترسم , دیشب خیلی درد داشتم اما سعی کردم به روی خودم نیارم , می ترسم از اینکه خدا , امیرعباس , سالم تو بغلم نذاره , خیلی براش زحمت کشیدم , خیلی دوستش دارم , بدون امیرعباس می میرم ,‌نمیدونم شاید خدا داره امتحانم میکنه اما من واقعا توان امتحان پس دادن ندارم , اگه قبول نشم چی ؟ اگه خدا نمره قبولی بهم نده چی ؟ اما نه دلم روشنه خدا خیلی بزرگه , خدا خیلی بزر...
1 مهر 1391

بیادتم همیشه همیشه ها

سلام پسرم امیرعباسم , خیلی دلم برات تنگ شده پسری ... اگه الان پیشم بودی ١٢ روزت بود .... پسرم اگه با تو بودم به شب های غربت که تنها نبودم ...اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم ... مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت .... این شب سرد و تاریک حتما سحر داشت پسرم.......... با عشق به تو زنده بودم ..................... هی پسری الان باید تو آسمونها دنباله نشونه ای از تو بگردم .............. پسرم , پسرم , پسرم ... چه زیبا واژه ای بود این پسرم گفتن ها .... چقدر جای لگدهایت در گوشه گوشه ی دلم خالیست , چه شب ها از نبودنت گریستم اما کسی ندید و نشنید صدای بی رمق تنهاییم را ... چقدر سخت میگذرد شبهایی که از گوشه پن...
1 مهر 1391